شاید او روزی امد با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین
شاید او روزی امد تاسرمای دستان یخ زده ام را با دستان گرمش حس کند
شاید روزی قلبش بی تاب گردد و باز اید کسی چه می داند
شاید او روزی از سفر بازگشت و دوبار ه مرا شاد کرد
شاید روزی نه چندان دور امد و قلب سردم را با گرمای وجودش به طپش وادارد
شاید او روزی امد و من توانستم بودن در کنارش را تجربه کنم
شاید او روزی برای همیشه به کنارم اید..............
پس به امید ان روز و ان ساعت لخظه شماری خواهم کرد.
از دست نوشته هایم در پاییز ۱۳۸۲
سلام..خیلی زیبا بود...
به من هم سر بزن....موفق باشی..
قربانت
سلام
میگم شما که اینقدر قشنگ مینویسی حتما باید توی چهارمین قرار بلاگ اسکای شرکت کنی !!
به اینجا یه سری بزن تا زمان و مکانشو ببینی :
http://1st-gharar.blogsky.com
موفق باشی دوست عزیز ... (:
اگه تونستی به بلاگ منم یه سری بزن.این روزا ماهی دودی مرغوب کم پیدا میشه
سلام مطالبت رو خوندم از اشنائی با شما خوشوقتم
باید بگم که این نوشته های شما باعث شد دوباره قوت بگیرم و مثل سابق تلاش کنم برای نوشتن
به امید افتاب گرم دلم یخ زده اما .............یار کجاست ////خیلی زیبا بود موفق باشی .