خانه عناوین مطالب تماس با من

شاید او روزی آمد

شاید او روزی آمد

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • حکم من در روز جدایی از تو ...
  • دلتنگم ...
  • انتظار...
  • تولد ...
  • تنهای تنها...
  • روزمبادا.....
  • بازگشت من به دنیای ....
  • باز هم یلدا ...........
  • باران....
  • ......باشم......اما......نباشم
  • تو..........................
  • باز امدم .................
  • چرا دیگر یادم نمی کنی ....
  • به فریادم رس ....
  • تنها...

بایگانی

  • بهمن 1384 1
  • مرداد 1384 2
  • تیر 1384 1
  • اردیبهشت 1384 2
  • فروردین 1384 1
  • آذر 1383 2
  • آبان 1383 1
  • مهر 1383 2
  • مرداد 1383 1
  • خرداد 1383 1
  • اردیبهشت 1383 2
  • فروردین 1383 3
  • اسفند 1382 2
  • بهمن 1382 4
  • دی 1382 6
  • آذر 1382 18

آمار : 27234 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • حکم من در روز جدایی از تو ... چهارشنبه 19 بهمن 1384 19:55
    امروز حکم آن بارانی را دارم که نمی تواند فرو ریزد امروز حکم آن جنگلی را دارم که نمی تواند مملو از شاخ و برگ سبز درختان باشد امروز حکم آن رود را دارم که محکوم به سکون است و نمی تواند جاری شود امروز حکم آن ابری را دارم که دلی پر درد دارد اما نمی تواند ببارد امروز حکم آن عروسکی را دارم که در پشت شیشه سرد مغازه ای تنها...
  • دلتنگم ... یکشنبه 30 مرداد 1384 21:40
    باز هم دلتنگی .............. باز هم دلتنگم ............... کاش اکنون روزنه نور بودی در اتاق سرد و خاموشم ... می دانم تمامی خواهشها و التماسهایم بی نتیجه خواهد ماند ، اما.................................... می دانم هیچگاه نور چشمانم را با دیدنت باز نخواهم یافت، اما.................................... می دانم که نباید...
  • انتظار... چهارشنبه 12 مرداد 1384 22:49
    انتظار را چگونه برایش معنا و مفهوم بخشم که دل نازکش به درد نیاید ؟ انتظار را چگونه در قاب دلم نقش کنم که روح لطیفش نشکند؟ انتظار را چگونه معنا کنم و یا چگونه آنرا به تصویر کشم که ...؟ انتظار را در چه قالبی شرح دهم که شاید بتوانم کمی از دردم را تسکین دهم؟ انتظار را در چه چیز یا چه کس ضرب کنم که حاصلضرب آن هیچ شود؟...
  • تولد ... چهارشنبه 1 تیر 1384 22:48
    امروز ۲۴ سالگیم را در تنهایی جشن گرفتم . جشن من با گریه آغاز شد و با گریه به پایان رسید . جشن من در نهایت سکوت و تنهایی برگزار شد. امروز ۲۴ سالگی خوذ را بدون تو و تنها با یاد تو جشن گرفتم . امروز کاش بودی و در جشن تولد و تنهاییم همدمم می شدی. امروز برایم آغاز یک سال دیگر است بی تو و با یاد تو . از امروز باید باز هم...
  • تنهای تنها... چهارشنبه 28 اردیبهشت 1384 22:04
    در تنهاترین تنهائیم تنها کسم تنهای تنهایم گذاشت . خدایا... در تنهاترین تنهائیش تنها کسش تنهای تنهایش گذارد. خداوندا همانگونه که او مرا تنهای تنها گذاشت، او را تنهای تنها گردان. او باید بداند درد تنهایی هیچ درمانی ندارد . او باید بداند درد تنهایی تنها علاجش چیست . او باید بداند دردتنهایی چه دردبزرگی است . او باید بداند...
  • روزمبادا..... شنبه 17 اردیبهشت 1384 18:04
    یاد دوست ... وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند و نه بایدها... عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنیم باشد برای روز مبادا . اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست . آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروزـــ شبیه فردا ـــ روزی است ... مثل همین روزهای ما اما کسی چه می داند ؟ شاید امروز روز...
  • بازگشت من به دنیای .... شنبه 20 فروردین 1384 19:52
    سلام باز هم بازگشتم بازگشتنم را جشن خواهم گرفت بازگشت از دنیای پر از نیرنگ و فریب به اینجا روزی رفتم و امروز دوباره بازگشتم بازگشتم تا از تو باز هم بگویم و بنویسم بازگشتم تا تنها دردهایم را برای تو بازگویم بازگشتم تا دوباره یاد تو را به تصویر کشم بازگشتم تا دوباره با تو خلوتم را پر کنم بازگشتم تا باز هم برای دقایقی از...
  • باز هم یلدا ........... دوشنبه 30 آذر 1383 19:11
    باز هم شب یلدا ،باز هم یلدا............... باز هم یلدایی دیگر آمد تا مرا به اعماق خود برد امابی تو . باز هم یلدا یی دیگر آمد تا باری دیگر مرا به ناکجاهای بی تو بودن برد. این چندمین شب یلدایی است که باید بی تو سر کنم . این چندمین شب یلدایی است که باید تک و تنها تا صبح و بدون حضور تو و با یاد تو سپری شود . نمی دانم...
  • باران.... چهارشنبه 4 آذر 1383 18:55
    باران را دوست دارم زیرا در باران تو را یافتم و تو را معنا کردم . باران را دوست دارم زیرا در باران در آغوش مهر و محبتت جای یافتم . روزهای بارانی را تنها با تو و یاد تو دوست دارم . آن زمان که بودی در باران تو را داشتم ولی اکنون که نیستی تنها یادت با من است . آن زمان که هنوز از برم نگریخته بودی در باران عشق را معنا...
  • ......باشم......اما......نباشم جمعه 22 آبان 1383 20:45
    خداوندا نی دانم از کجا آغاز کنم حکایتی را که گفتنش دردی عظیم هست و نگفتنش دردی عظیم تر و کاری تر. او می خواهد من باشم اما : دردعشق است اما ....................... شهاب باشم اما در دل آسمان به پروازدرنیایم. باران باشم اما نبارم . جنگل باشم اما وجودم از درخت و سبزه تهی باشد. ابر باشم اما ابری که باران ندارد. باد باشم...
  • تو.......................... شنبه 25 مهر 1383 20:13
    باز هم تو ، باز هم تو که برایم مظهر عشقی . باز هم تو ،باز هم تو که برایم باران مهری. باز هم تو ،باز هم تو که برایم ارمغان محبتی . تو برایم کیستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو برایم شمعی هستی در شبهای بی کسی . تو برایم فانوسی هستی از بهر عشق . تو برایم مقدس هستی همانگونه که خداوند مقدس است . تو برایم معنی کامل یک زندگی هستی ....
  • باز امدم ................. چهارشنبه 15 مهر 1383 23:14
    مهربانم سلام آمدم باری دیگر تا بگویم دوستت دارم . آمدم تا باز هم با هم و در کنار هم دنیایی ریبا بسازیم. آمدم تا مثل گذشته باز هم از تو و برای تو بنویسم . آمدم تا از همه دردهای مدت دوریم برایت بگویم. آمدم تا قصه عشقمان باری دیگر تکرار شود . آمدم تا باز هم برای تو عزیز سفرکرده ام بنویسم. بعد از این همه مدت که نیامده...
  • چرا دیگر یادم نمی کنی .... شنبه 17 مرداد 1383 19:35
    بعد از این همه مدت بی خبری نمی دانم چرا یادم نکردی نمی دانم چرا در این واپسین لحظات چرا دیگر یادی از من نمی کنی معنای هجرتت را که نفهمیدم کاش معنای دیگر کارهایت را بفهمم قبلا حداقل در اینجا تو را می دیدم اما حال دیگر این را نیز از من دریغ داشتی که حداقل تو را اینجا ببینم عزیزم در این مدت نسبتا طولانی که از هم بی خبریم...
  • به فریادم رس .... یکشنبه 10 خرداد 1383 17:59
    در این واپسین لحظات تنهایی به فریادم رس . در این واپسین لحظات نیستی به فریاد دل بی کسم رس. در این واپسین لحظات تاریکی به ندای دل تنهاییم گوش سپار . در این واپسین لحظات بی کسی تنها کس من باش بعد از خدا.
  • تنها... سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1383 12:51
    تنها چیزی که می تونه توی این لحظات منو آروم کنه فقط یاد تو هست تنها چیزی که می تونه توی این لحظات به من عشق به زندگی بده فقط و فقط یاد وخاطره روزهای با تو بودن هست تنها چیزی که می تونه توی این لحظات به من شور و شوق بده فقط عشق به تو هست تنها چیزی که می تونه توی این لحظات به من امید بده تنها گرمای دستان تو هست تنها...
  • دلتنگی برای کودکیهایم .... پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1383 12:07
    چقدر دلم تنگه برای دوست داشتنهای ناب و خالص اون روزهای تکرار نشدنی چقدر دلم تنگه برای بازیهای دوران کودکیم چقدر دلم تنگه برای اون ایامی که پر بود از سادگی و پاکی چقدردلم تنگه برای معصومیتهای اون دوران ای کاش میشد دوباره به اون زمان برگشت ای کاش میشد دوباره بچه شد و پاک و معصوم از حرفهای دلتنگم به او که...
  • ارزش دیدن .... شنبه 15 فروردین 1383 18:58
    ((به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد )) مهربانا : به چشمانت بفهمان که در این دنیای وانفسا هیچ کس حتی ارزش یک نیمه نگاه هم ندارد . این را به چشمانت تفهیم کن که دیگران حتی ارزش هر چند نگاهی کوتاه را نیز ندارند. این را از طرف من به چشمان پر شرارت بازگو : (که کاری را که من کردم او نکند و حتی نگاهی هر چند گذرا به...
  • ۱۳۸۳ سه‌شنبه 4 فروردین 1383 10:23
    ۱۳۸۳امیدوارم که برای همه عزیزان سالی پربار باشد ۱۳۸۳امیدوارم که همه به آرزوهای معقولشان برسند ۱۳۸۳امیدوارم که تمامی انتظارها به پایان رسد ۱۳۸۳امیدوارم که میوه درخت دوستی تنها عشق باشد ۱۳۸۳امیدوارم که سال شادی و عشق باشد ۱۳۸۳امیدوارم که انتظار سبزو بارانیت به سر آید ۱۳۸۳امیدوارم که در کنار عزیزان ایام چون بهار باشد...
  • سال نو .... شنبه 1 فروردین 1383 21:39
    سرسبزترین بهار تقدیم تو باد آوای خوش هزار تقدیم تو باد گویند لحظه ایست روییدن عشق آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد . ــــ به تن کردن پیراهن سبز طبیعت را به همه شما عزیزان تبریک می گویم . امید است سال پر باری در پیش روی داشته باشید. اینک که طبیعت دل انگیز پیراهن نارنجی خزان را از تن بیرون آورده و پیراهن سبز بهار را به تن...
  • تجربه... جمعه 15 اسفند 1382 12:15
    من آموختم تجربه تلخ ترین معلم را اول می آزماید سپس می آموزد.
  • نه مرد بازگشتنم... دوشنبه 11 اسفند 1382 14:31
    ت قدیم به او که می پندارد به عشقی جز عشق او تن در داد م اما بازنگشتم به بیراهه هم نرفتم که من نه مرد بازگشتنم استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن دین من است دینی که پیروانش بسیار کم اند مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب... از اشعار دکتر شریعتی
  • غروب... شنبه 25 بهمن 1382 18:30
    غروبی در کنارت گریه کردم تو را گفتم که عشقت هست دردم مرا باور نکردی لحظه ای تو شبی رفتم که هرگز بر نگردم. در تک تک لحظاتم تنها تو را می خواهم فریادرس دل شکسته ام باش. در لحظه لحظه تنهایی هایم تنها تو می توانی مونسم باشی. پس باز آ بازآ... تا با امدنت باز زندگی را از سر گیرم بازآ... تا با امدنت دوباره امید زیستن را بیابم
  • حضور تو .... گناه من ..... سکوت تو .... سه‌شنبه 21 بهمن 1382 20:01
    ای کاش می دانستی حضورت اکنون برایم چه با معنااست حالا که در پرده ای از ابهام و تنهایی مانده ام ای کاش می دانستی که به حضورت اکنون که بی کس و تنها در این شهر خالی از مهر هستم چه قدر نیاز دارم من دوست ندارم عزیزی که قرار بود عمری منتظرش برگردم تا باز اید اکنون گرفتار سکوتی باشد که بی گمان قبل از هر فریاد و اشوبی لازم...
  • قهر .... یکشنبه 19 بهمن 1382 21:20
    چقدر سخته قهر عزیزی که اونو با جون و دلت میخوای چقدر سخت سوختن توی اتش قهر عزیزی که همه چیزه برات چقدرسخته قهر عزیزت بدون اونکه حتی بدونی چرا ؟ چقدر سخته عزیزت بیاد و بدون عنوان کردن نامش بره چقدر سخته بی خبر از حال عزیزی بودن چقدر سخته قهر عزیزی که حس زندگی بوده چقدر سخته قهر عزیزسفرکرده چقدر سخته عزیزی که منتظرشی با...
  • باز هم دلتنگی ..... چهارشنبه 15 بهمن 1382 20:45
    خوشحالم که بازم میتونم حرفهام رو از این طریق بهت بگم خوشحالم که اگه در جایی دیگه منو به حساب نمی اوری شاید اینجا بتو نی نوشته هام رو بخونی نوشته هایی که تنها برای وجود نازنینت هست خوشحالم که باز هم میتوانم از این طریق حداقل بدونم که هنوز منو فراموش نکردی عزیزم مهربانم جانم فقط کاش میدانستم دلیل بی مهریت را همین...
  • راه سوم. سه‌شنبه 9 دی 1382 20:10
    چه تنگنای سختی است ! یک انسان یا باید بماند یا برود و این هر دو ، اکنون برایم از معنی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست ! از اشعار دکتر شریعتی
  • دلتنگی... دوشنبه 8 دی 1382 16:32
    امروز بیشتر از هر روز دیگه دلم گرفته نمی دونم چرا؟ اخه امروز یه نفر رو دیدم که شباهت عجیبی با سفر کرده ام داشت. اول گفتم شاید خودش باشه ولی بعد گفتم اون که ......... امروز احساس غربت می کنم توی شهر و دیار خودم . احساس می کنم هیچ کس رو ندارم و تنهای تنهام. امروز دلم بهم گفت انتظار بیهوده است اما نه من هنوزم منتظرم....
  • برای من تو کیستی؟ جمعه 5 دی 1382 15:28
    توتنها برنده مسابقه عشقم/توتنها پرنده راه یافته به سرزمین عشقم/تو تنها اقاقی روی ایوان عشقم/تو تنها سهشوار میدان عشقم/بودی، هستی و خواهی ماند./. تو تنها غزل کتاب عشقم/تو تنها ابراهه کویر عشقم/تو تنها بیت با معنای عشقم/تو تنها کویر بی محنت عشقم/بودی،هستی و خواهی ماند./. تو تنها شقایق خاک سرزمین عشقم/تو تنها سرزمین...
  • کاروان... چهارشنبه 3 دی 1382 20:40
    سالهاست قلبم در انتظار کاروان اندوهی است ، که قافله سالارشان تویی! تقدیم به او که با نیامدنش........
  • دیدار تلخ... سه‌شنبه 2 دی 1382 21:03
    به زمین می زنی و می شکنی /عاقبت شیشه امیدی را/سخت مغروری و می سازی سرد/ در دلی،اتش جاویدی را/ دیدمت،وای چه دیداری،وای/این چه دیدار دلازاری بود/بی گمان برده ای از یاد ان عهد/ که مرا با تو سرو کاری بود/ دیدمت،وای چه دیداری،وای/نه نگاهی،نه لب پر نوشی/نه شرار نفس پر هوسی/ نه فشار بدن و اغوشی/ این چه عشقی است که در دل...
  • 49
  • صفحه 1
  • 2