وصف او.....

در وصفش مثنوی را سرودن کم است.
در وصف او که سپیده دمان به یادش بر می خیزم و شانگاهان با یادش به بستر تنهایی پناه می برم چه بگویم. 
در وصف او که تا صدای نفسش و شکوه کلامش را نشنوم جانی نمی گیرم چه بگویم
در وصف او که همه عمرم شده است چه چیزی را بیان کنم .
او می گوید چشمانت را ببندو بگو اما مگر می شود.
مگر می شود به همه دنیا گفت: هر چند که هنوز او را ندیدم دل در گرو مهرش نهاده ام
مگر می شود به همه عالم گفت: که چقدر دلتنگ امدنش هستم .
مگر می شود به همه دلها گفت :که چقدر دلم برای دیدن و در اغوش کشیدن مهرش بی تاب
است
امیدوارم روزی اورا در وطن خود و در کنارم ببینم حتی اگر کمی دیر شود.
منتظرش خواهم ماند تا باز گرددو مرا به کنار خود مهمان کند.
منتظرش خواهم ماند تا با اغوشی باز به استقبال روزهای طلایی با هم بودنمان اید.
**************************************************************                                            
از نوشته هایم در وصف ان عزیز سفر کرده که تا به حال چشمانم سعادت دیدارش رانداشته
است.
نظرات 1 + ارسال نظر
علی جمعه 21 آذر 1382 ساعت 11:49 ب.ظ http://aie.blogsky.com

سارا امید وارم هر چه زود تر همدیگه رو ببینید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد