***************************************************************
شب غریبی هست /دلم گرفته /نمی دونم چرا/ اخه من مدتی که چشم به راهم /ولی امروز یه جور دیگه شدم/
منتظر یه خبرم /چی ؟/نمی دونم /فقط یه ندا هست /که میگه شاید بیاد/
اما این اتفاق بار ها افتاده/مثل یه کابوسه / امیدوار کننده /و بعد ویران کننده /
امشب یه حال دیگه دارم /نمی دونم واسه چی /دلم می خواست الان کنارم بود/
براش انچنان می گریستم /که دیگه خیال رفتن نکنه/اما اینم سرابه /اما اینم یه ارزوی دست نیافتنیه/
خدایا کاش می توانستم /از تو گلایه کنم /کاش می توانستم /دلیل این کار را از تو بخواهم/
اما از یه بنده ناچیز /اینم گناهه ؟مگه نه ؟/
گناه بخواد بدونه/که چرا عمری از عزیزش دوره /گناه که بخواد بدونه/ چرا نباید عزیزشو ببینه/
اما خدایا راضیم به رضای تو/راضیم به اونچه که به نام/تقدیر سرم میاد/راضیم به مصیبتهای /
دوری از او که/ مهر سرنوشت /به روش حک شده/
خدایا کاش می توانستم /بپرسم که به /مجازات کدامین گناه ناکرده/اینگونه و با ندیدن /
یگانه عزیزم باید/ تقاص پس دهم/
خداوندا کاش می توانستم /از درگاه پر شکوهت /بخواهم که تنها /یک بار دیگر به من /
این سعادت را نصیب گردانی/ تا او را ببینم/
خداوندا در این/ شب عزیزت و به مصلحت خود /این خواسته ام را اجابت فرما/ هر چند که
بنده خوبی /برایت نبوده و نیستم/ ولی تو مهربان تر از انی/ که من التماست کنم /خداوندا
دیدارش را نصیبم گردان /تا دیگر در حسرت این نیز نباشم/
از دلتنگیهای امروزم برای او که خانه امال و ارزوهایم را با نیامدنش ویران کرد.
سلام سارا جان...از این دردا تو دل خیلی از ماها هست...اما من میدونم خدا یه چیزی میدونه که دوری رو گذاشته!خودت هم که راضی به رضای اونی!شاد باشی!
با عرض سلام خدمت سارا خانم واقعا غوغا کردید به خدا در دل من با این اشعارتون من الان شدم یک سرگشته ودیونه چند سال پیشم کردی ممنون بدون اینکه بخواهم چشم بد داشته باشم از گفته هایت معلوم است که عاشق هستی که مانده ای ولی در یک کلام عشق ژاک می گویم دوستت دارم(در یک عشق پاک)
مرسی که پیشم اومدی
مطالب زیبا یی نوشتی
بازم بیا پیشم
نثر زیبای داری موفق باشی
سلام یارا جان /خوبی///خب دست خودرا باید به تقدیر سپرد و تسلیم شد ///امیدوارم هر چه زودتر بهش برسی (دوستارت امیر در ضمن خیلی بی معرفتی ها)
سلام سارا جان
همه ما قرنهاست که در حسرت دیدار یارس هستیم که میدانیم می آید اما نمیدانیم کی خواهد آمد.
سالهاست که همه صبحهای جمعه برای آمدنش زار میزنیم و باز جمعه ها از پس هم می آیند و میروند و ما هنوز دلتنگ دایدار اوییم
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
چون شبنمی که در صبح بر تشنه ای ببارد.
نمیخام مثل باقی بهت بیخودی دلداری بدم، چون عین یک نخ سیگار برای کسی میمونه که میخاد سیگار رو ترک کنه. ولی میخام بهت یه راهنمایی بزرگ بکنم. برو تو قلبت، خاطراتت، و منطقت جستجو کن. ببین چرا نگارت رفته و چرا تا حالا برنگشته. اگر دیدی که خودتم تو طولانی شدن این مدت نقشی داشتی، درنگ نکن. خودت برو دنبالش. مطمئن باش که اونم منتظرته.
سارا من ته دلم میگه اون بر میگرده زود ،خیلی زود
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم من ز مقصد ها پی مقصود های پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت
عشقم مرد
یارم رفت