یار رمیده.......

 زما ای گل چه دیدی؟/که دامن در کشیدی/
جفا کردی،بخشیدم/وفاکردم،رنجیدی/
عتاب تو ،بشنیدم/فغان من،نشنیدی/
نگارا...............................................................
ندیدم جز خواری/ولی در عشقت از جهان بریدم/
چه دیدی جز یاری/که چون بخت ازمن ناگهان رمیدی/
اگر باتو ،وفا کردم/خطاکردم خطاکردم/
چو دیدم خویت را/چرادرکویت اشیان کردم/
چو دیدی مهرم را/چرا اخر از اشیان پریدی/
دلدارا.............................................................
گمان بردم اول/که گر جان خواهم،نشکنی دلم را/
ندانستم ای گل/که عهد مرابشکنی به زودی/
اگر صید تو شد جانم/پشیمانم،پشیمانم/
ز مهرم دل کندی/ولی ان که می گفتمت همانم/
به عهدت دل بستم/ولی ان که می گفتم نبودی/

از اشعار رهی معیری :تقدیم به او که چشمانم منتظر امدنش و قلبم منتظر مهرش است


هیچگاه حس نکرد.....

در تمام لحظه هایم هیچکس

خلوت تنهاییم راحس نکرد،

اسمان غم گرفته هیچگاه

برکه طوفانیم را حس نکرد،

انکه سامان غزلهایم از اوست

بی سروسامانیم راحس نکرد...

درد دل ......

شب است و تنها هستم، کاش او نیز اکنون بود.....
چه سخت است تنهایی در انبوه جمعیت،
چه سخت است او را که دوست داری نداشته باشی ،
چه سخت است شب تنها و بی یاور سر کردن ،
چه سخت است تک و تنها با غم کنار امدن،
چه سخت است با غم زیستن،
چه سخت است نالیدن بی انکه او بداند،
چه سخت است اشک ریختن بودن اینکه او ببیند،
چه سخت است زندگی کردن بی یاور، تک و تنها،
چه سخت است در اوج نیاز تنها ماندن،
چه سخت است زیستن بدون او که بهار و خزانهای زیادی را در کنارت بوده ،
چه سخت است درانتهای روز بی او ماندن،
چه سخت است تنها گریستن زیر باران،
چه سخت است تنها ماندن در زندان، زندانی که خود زندانبانش باشی،
چه سخت است بی او ماندن ، بی او خندیدن ،‌بی او گریستن، بی او زیستن،
چه سخت است حریم شب را به روی دل گشودن،
چه سخت است سپردن دل دست او که بی وفاتراز جور زمان است،
چه سخت است ندیدن او که عمری در پیش رویت و در قلبت سکنی گزیده بود.

از دلتنگیهایم در این ساعت برای ان نا مهربان سفر کرده ام.