دلم تنگ است......

دلم تنگ است برای دیدنت
دلم تنگ است برای به اغوش کشیدنت
دلم تنگ است برای همه مهربانیهایت
دلم تنگ است برای همه حرفهایت
دلم تنگ است برای انهمه ابراز محبتت
دلم تنگ است برای انهمه دوست داشتنت
دلم تنگ است برای انهمه دلتنگی هایت
دلم تنگ است برای اخمهایت اتشینت
دلم تنگ است برای خنده های دلربایت
تورا به مقدساتت قسم بیش از این مرا در اتش انتظار نسوزان
تورا به چه باید قسم داد تا به کنارم بیایی
منتظر روزی هستم که با تو همه چیز را از اول بنا کنیم
حتی عشقمان را ساده و بی الایش شروع کنیم که هیچ دلتنگی درونش نباشد
به امید ان روز چشم به راهت می مانم ای اولین و اخرین عشق............

از حرفهای دلتنگیم در این ساعت برای او که امدنش برایم ارزویی محال است .

هنگام پرواز......

هنگام پروازت به وسعت اسمانها گریستم، در ان شب با چشمان پر از اشک غم ، خط پروازت را دنبال کردم.
بعد از رفتنت گیسوانم را در حصار شب زندانی کردم و قلبم را به دکل سرد افسوس پیوند دادم.
ان روزها را به خاطر اوردم و اوای خوش خاطراتم را به روز های با تو بودن سپردم.
ان روزهاکه پنجره تازه پلک هایش را باز کرده بودو غزلخوان به من می نگریست تو پشت پنجره پلک باز کرده و ایستاده بودی و مرا به گندمزار دلت بردی.
تو مرا همرنگ بنفشه ها کردی و بوی شب بو هاو یاسها را به خانه دلم دعوت کردی.
اینک که رفته ای و از رفتن لحظه ای ات اقاقی ها در سوگ رفتن تو اشکهایشان را به خیابان چشم من هدیه دادندتا شاید چشم سنگدل من گریه کندو موج شور کهنه اشکهای زنگار گرفته ام به کوچه رود گونه هایم سرازیر شود.

از نوشته های دوست عزیزم الهه برای دلتنگی من به خاطر عزیز سفر کرده ام 

داغ جدایی...............

ساقیا امشب کجایی
تا ز خود یابم رهایی
بی تو از داغ جدایی
سوختم اتش گرفتم
تا گذشتی دامن افشان
دورم از دل ، سیرم از جان
وز غمت چون شمع سوزان
سوختم ، اتش گرفتم
من سراپا اشک و اهم
شعله بارد ، از نگاهم
شمع طرب بودی مرا،امشب چرا، از دیده نهانی؟
رفتی و از سودای تو ، دارد دلم ، داغی که ندانی
داشتم اسودگی در کوی تو
سوختم چون شمع و گل، بی روی تو
از خاطرم ای شادی محفل،‌نرفتی
از چشم تر رفتی ، ولی از دل نرفتی...
             
                       
     رهی معیری