شاید او روزی امد با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین
شاید او روزی امد تاسرمای دستان یخ زده ام را با دستان گرمش حس کند
شاید روزی قلبش بی تاب گردد و باز اید کسی چه می داند
شاید او روزی از سفر بازگشت و دوبار ه مرا شاد کرد
شاید روزی نه چندان دور امد و قلب سردم را با گرمای وجودش به طپش وادارد
شاید او روزی امد و من توانستم بودن در کنارش را تجربه کنم
شاید او روزی برای همیشه به کنارم اید..............
پس به امید ان روز و ان ساعت لخظه شماری خواهم کرد.
از دست نوشته هایم در پاییز ۱۳۸۲