چرا دیگر یادم نمی کنی ....

بعد از این همه مدت بی خبری نمی دانم چرا یادم نکردی
نمی دانم چرا در این واپسین لحظات چرا دیگر یادی از من نمی کنی
معنای هجرتت را که نفهمیدم
کاش معنای دیگر کارهایت را بفهمم
قبلا حداقل در اینجا تو را می دیدم اما حال دیگر این را
نیز از من دریغ داشتی که حداقل تو را اینجا ببینم
عزیزم در این مدت نسبتا طولانی که از هم بی خبریم
 نمی دانی که چه مصیبتها و دردهایی که نکشیدم
و در همه ان روزها در انتظار تو بودم
 انتظار تویی که حتی یادی از من که تنها در این سرزمین هستم نکردی
و ای کاش می توانستی مرا در این واپسین دقایق زندگیم درک کنی
 و از سر تقصیرات کرده و نا کرده ام بگذری
ای کاش می توانستی .............................................
ارزوهای یگانه منتظرت در این دنیای بیگانه
سارای همیشه چشم به راه تو ...
نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 25 مرداد 1383 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.gharibaneh.blogsky.com

نمی دونم مشکلت چیه ولی آدما در نبو دت چیزایی که دا شتن فقط به خوبیهاش فکر می کنن و در بودش به بدیها اگه دوست داشتی کمکت می کنم

علی دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 03:06 ب.ظ http://aie.blogsky.com

واژه ها هم گم میشوند ادم ها هم گاه ما خودمونو گم میکنیم و در این نیستی هیچ کس نیست دست ما را بگیره شاید گاه دوری از صاحل معناب بهتری از صاحل به ما بده. موفق باشی

مسعود دوشنبه 6 مهر 1383 ساعت 12:41 ق.ظ http://siamak84.persianblog.com

سلام سارا جون خوبی؟
بهت می تبریکم
وبلاگت کم کم داره باحال می شه
خیلی مطالب خوبی می نوسی از همین چیزات خوشم می یاد
در همه جا موفق و پیروز باشی.
راستی یه سر به وبلاگ من بزن
قالبشو تازه عوض کردم
مرسی بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد