تولد ...

امروز ۲۴ سالگیم را در تنهایی جشن گرفتم .
جشن من با گریه آغاز شد و با گریه به پایان رسید .
جشن من در نهایت سکوت و تنهایی برگزار شد.
امروز ۲۴ سالگی خوذ را بدون تو و  تنها با یاد تو جشن گرفتم .
امروز کاش بودی و در جشن تولد و تنهاییم همدمم می شدی.
امروز برایم آغاز یک سال دیگر است بی تو و با یاد تو .
از امروز باید باز هم روزشماری کنم به بهانه آمدنت٬
هر چند می دانم هیچ وقت باز نمی گردی .
شاید هر کس در روز تولد خویش خندان و شاد باشد ٬
اما من اینجا بی تو چگونه می توانم خندان و شاد باشم .
شاید برای هر کس روز تولدش روزی باشد پر خاطره و پر هیاهو ٬
اما من بی تو تنهایی و سکوت را لذت بخش تر می دانم .
کاش می دانستی بزرگتربن هدیه تولد من در این روز
 چه می تواند باشد ...
مطمئنا جز آمدنت دیگر هیچ ..........................
و ای کاش روزی این هدیه گرانقدر را به دستان سردم می سپردی ...

به امید روزی که بازگردی و به جسم بی جانم ٬جانی هدیه کنی از مهر و عشق

نظرات 4 + ارسال نظر
پسر بارانی چهارشنبه 1 تیر 1384 ساعت 11:06 ب.ظ http://rainy-boy.blogsky.com

منم تو تنهائیت شریک کن ..... و تبریک یه پسر بارانی رو بپذیر

ميلاد شنبه 8 مرداد 1384 ساعت 12:08 ق.ظ http://hamsed.blogsky.com/

سلام نيايش جون
منو از خودت بی خبر نذار لطفا.مواظب خودت باش.

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 مرداد 1384 ساعت 11:09 ب.ظ

oh

بابک چهارشنبه 23 شهریور 1384 ساعت 03:12 ب.ظ http://mehshekan.blogfa.com

سلام
بلاگتون عالیه فقط همینو میتونم بگم
ما که تولدتون رو نمیدونیم!
ما رو بی خبر نذارین
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد