بازگشت من به دنیای ....

سلام
باز هم بازگشتم
بازگشتنم را جشن خواهم گرفت
بازگشت از دنیای پر از نیرنگ و فریب به اینجا
روزی رفتم و امروز دوباره بازگشتم
بازگشتم تا از تو باز هم بگویم و بنویسم
بازگشتم تا تنها دردهایم را برای تو بازگویم
بازگشتم تا دوباره یاد تو را به تصویر کشم
بازگشتم تا دوباره با تو خلوتم را پر کنم
بازگشتم تا باز هم برای دقایقی از دنیا فاصله گیرم
بازگشتم تا باز هم تنها یاد تو را در خلوتم مهمان کنم
بازگشتم تا دوباره با تو به اوج رسم
بازگشتم تا باز هم با تو بخندم و گریه کنم بابت همه چیزهای از دست رفته ام
بازگشتم تا باری دیگر تمامی شکنجه ها و زجرهای روزگار بی مروت  را برایت بگویم
بازگشتم تا باز هم ناله کنم از بی تو بودن و بی تو ماندن
بازگشتم تا باز برایت به انداره آسمان ببارم و شکوه کنم ،شکوه از تمامی دردهاو آلامم

باز هم یلدا ...........

باز هم شب یلدا ،باز هم یلدا...............

باز هم یلدایی دیگر آمد تا مرا به اعماق خود برد امابی تو .
باز هم یلدا یی دیگر آمد تا باری دیگر مرا به ناکجاهای بی تو بودن برد.

این چندمین شب یلدایی است که باید بی تو سر کنم .
این چندمین شب یلدایی است که باید تک و تنها تا صبح و بدون حضور تو و با یاد تو سپری شود .

نمی دانم چندین شب یلدای دیگر باید بی تو ماندن را تجربه کنم .
نمی دانم باید چند شب یلدای دیگر منتطر آمدن تو بمانم ای شهزاده عشقم .

کاش حضورت در این شب دراز تسلای دل غصه دارم می بود.
کاش بودنت در این شب پر ستاره ،دیر پا مرهمی بود بر زخم دلم و روحم .

باز همچون یلداهای گذشته امید به آمدنت دارم هرچند که می دانم.......
باز همچون شبهای یلدای گذشته به امید آمدنت و بودنت و در کنارم ماندنت این شب دیرپا را سپری خواهم کرد.

به امید آنکه شب یلدای دیگر در کنارم باشی و آن شب را تا صبح در کنار تو و در آغوش پر مهرت سپری کنم ..

من چندین سال است که هر شبم یلدا است، پس با آمدنت به تمامی شبهای یلدای زندگیم پایان بخش ای عشق من و ای زندگی من . 

در اولین لحظات یلدای امشبم برایت نوشتم تا بدانی چه می کشم از نبودنت ...

تقدیم به تو که تمامی شبهای یلدا را به امیدبازگشتت به صبح می رسانم .....

باران....

باران را دوست دارم زیرا در باران تو را یافتم و تو را معنا کردم .
باران را دوست دارم زیرا در باران در آغوش مهر و محبتت جای یافتم .
روزهای بارانی را تنها با تو و یاد تو دوست دارم .
آن زمان که بودی در باران تو را داشتم ولی اکنون که نیستی تنها یادت با من است .
آن زمان که هنوز از برم نگریخته بودی در باران عشق را معنا میکردیم اما اکنون چه چیز را معنا کنیم جز دوری و فراق و درد هجران ...
هر روز که باران برایم روزهای با تو بودن را زنده میکند ،برایم تولدی دیگراست .
فکر میکنم که امروزهم شاید همان آغازین روز دیدارمان باشد ،ولی افسوس ......

زیر باران راه رفتن را تو به من آموختی ولی تنها در باران رفتن را به من نیاموختی .
من هم فراموش کردم در باران راه رفتن و خیس شدنهایش را.................
آن روز که دست در دست آرزوهایمان داده بودیم و با هم زیر باران راه رفتن و خیس شدن را تجربه میکردیم هیچگاه از خاطر نمی برم بلکه تا ابد آن را بر دیوار قلبم قاب خواهم کرد .


آن روز هم بارانی بود ........................
روزی که دستانمان برای همیشه از هم جدا شد ...........
روزی که از آن به بعد باید بی هم بودن را لمس میکردیم ..............
نمی دانم به خاطر داری یا نه ؟
همان روز که قطرات اشکمان از قطرات باران فزونی گرفتند ؟
آن روز باران جسممان را خیس میکرد اما روحمان در گیر و دار دردی بزرگ بود و همچون کویر تشنه یک تغییر.........................................................
اما تو نخواستی و رفتی ...........................
البته به اجبار آنهایی فکر میکردند ما برای هم خلق نشده ایم .

باران آن روز چترش را بر سرمان باز کرده بود .....................
گویا او نیز می خواست که ما هرچه زودتر از هم جدا شویم و دور.....
نمی دانم ، نمی دانم باران دیگر چرا ؟؟؟
او که خود آغازگر همه چیز بود ..............
او که خود ما را به هم نزدیک کرد .........
ولی من هیچگاه خاطره آخرین روز دیدار را به خاطره اولین روز دیدار ترجیح نمی دهم ....
خاطره روز اول با هر باران برایم زنده خواهد شد ............
و می دانم که این خاطره هیچگاه برایمان تکرار نخواهد شد.
 تو را به باران -- مخلوق عشقمان -- قسم بازآ...............
بازآ و دل بی قرارم را در باران مرهم باش ......................

باران را دوست دارم زیرا با آن تو را یافتم........................
باران را دوست دارم زیرا در آن عشق را یافتم ................
باران.....................................................................
باران.....................................................................
باران.....................................................................



تقدیم به او که باران را دوست داشت ........................